شایگانشایگان، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکی

ماه هشت بارداري

از هفته 34 بارداري يه خورده شايگان جان تپل شدي و ديگه جا تو شكمم نيست. جديدا راه رفتن و بلند شدن برام خيلي سخت شده و ديگه دوست دارم هر چه زودتر ببينمت. تصوير سونوي آخري تو ذهنمه و دوست دارم زودتر ببينمت. ساكم را آماده كردم. مواردي را هم كه بايد خاله فرشته يا بابا جلال با خودشون بيارن بيمارستان را آماده كردم و چسبوندم تو در كمدت. راستي بهت بگم كه تمام رو تختي رو بالشي و پرده و سطل زباله و متر، جادستمال كاغذي، سه تا تابلو كه همش مدل فيلي هست و از اينترنت در آوردم خاله فرشته و مامان جون با زحمت فراوان واست دوختند. تازه تو دوختنشون خاله مينو و خاله زهره هم دست داشتند. كلي لباس من و خاله فرشته و مامان جون واست بافتيم با پاپوش. حالا عكساشو مي ذارم...
19 آبان 1392

ديدار سوم بابايي و ماماني با شايگان

امروز رفتيم سونو با بابايي  پسرم خييييييييييييييلي ناز شده بودي. انقده خوشگل بودي كه تا من عكستو تو مانيتور ديدم گفتم چقدر خوشششششششششگله اين پسره. دكتر لاريجاني با ابهام نگاهم مي كرد و گفت بابا اعتماد به نفس. گفتند تو اولين نفري هستي كه امروز مي گي بچم خوشگله. همه مي گفتند اين چيه بابا. خلاصه چند بار فكر كنم خودم چشمت كردم. بعدشم با افتخار گفتم خانم دكتر بابا خوشگل مامان خوشگل مي خواستين بچه چي در بياد. گفت بابا اعتماد به نفس. دكتر لاريجاني خيلي با مزه است باورت مي شه از ديدن چهرت سير نمي شدم عزيزم. و از همه مهمتر اينكه الحمد لله سالم يودي و دكتر گفت ماشا الله بچه تان درشته و يك هفته از هفته اش بزرگتره. تپل مپله. چونت فكر كنم تو...
6 آبان 1392

سكسكه شايگان

شايگان عزيز شما روزي دو بار سكسكه مي كني. يك بار صبح، يك بار هم دم غروب يا شب. خيلي با مزه است. شكمم يك طرفش مي پره. اما انگار خودت اعصابت از سكسكه خورد بشه هي تكون مي خوري كه قطع بشه. حدود 2 دقيقه طول مي كشه. اما لحظه سكسكه كردنت خاله فرشته مي دويد كه دست بذاره رو شكمم و قربون صدقت بره. باباتم همين طور. دوستت دارم شايگان جونم. زودتر بيا همه منتظريم.
5 آبان 1392
1